به اندازه بود باید نمود !

به اندازه بود باید نمود !

به اندازه بود باید نمود خجالت نَبرد آنکه نَنمود و بود

پا را به اندازه ی گلیم خود دراز کن

روزی شاه عباس از راهی می گذشت . درویشی را دید که روی گلیم خود خوابیده . چنان خود را جمع کرده که به اندازه ی گلیم خود در آمده است . شاه دستور داد یک مشت سکه به درویش دادند . درویش شرح ماجرا را برای دوستان خود گفت .
در میان آن جمع درویشی بود ، به فکر افتاد که او هم از انعام شاه نصیبی ببرد . به این امید سر راه شاه پوست تخت خود را پهن کرد و به انتظار بازگشت شاه نشست . وقتی اسب شاه از دور پیدا شد ، روی پوست خوابید و برای نظر شاه را جلب کند هر یک از دست و پاهای خود را به طرفی دراز کرد . به طوری که نصف بدنش بر روی زمین بود . در این حال شاه به او رسید و او را دید و فرمان داد تا آن قسمت از دست و پای درویش را که از گلیم بیرون مانده بود ، قطع کنند .
یکی از همراهان شاه از او سوال کرد : که شما هنگام رفتن درویشی را در این مکان خوابیده دیدید و به او انعام دادید ، اما  در بازگشت درویش دیگری را که خوابیده دیدید تنبیه کردید . چه سری در این کار است ؟؟
شاه فرمود : درویش اولی پای خود را به اندازه ی گلیم خود دراز کرده بود ، اما درویش دومی پایش را از گلیمش بیشتر دراز کرده بود

2 دیدگاه

  1. من تا حالا داستان این ضرب المثل رو نشنیده بودم خیلیم عالی …
    مرسی مرسی

    جواد سیدآبادی پاسخ در تاريخ نوامبر 23rd, 2015 5:09 ب.ظ:

    خواهش میکنم
    التماس دعا